بازگشت ناممکن، سیوسومین رمان آملی نوتومب، سفری است همزمان درونی و بیرونی به ژاپن، سرزمینی که از کودکی در روح نویسنده ریشه دوانده. هر قدم در این سفرْ احضار گذشتهای است که در لابهلای فقدان و گذر زمان محو شده، و هر لحظه تقلایی است برای یافتن دوبارۀ هماهنگیِ درونی با جهانی که دیگر همان نیست. نوتومب، در این نوشته که همچون باغ ژاپنی به حد اعلای ایجاز میرسد، خواننده را به سفری فلسفی و تأملبرانگیز دعوت میکند؛ سفری به ژرفای خاطرات، فرهنگ و پیوندهای انسانی؛ داستانی که تا عمق جان مینشیند و نوری تازه بر مفهوم بازگشت و نوستالژی میتاباند؛ نوری که نشان میدهد چگونه خاطرات و عشق میتوانند هم منبع زندگی باشند و هم زخمی عمیق و ماندگار در وجود انسان. نویسنده نوستالژی را نه بهچشمِ ضعفی ناامیدکننده، بلکه بهعنوان نیرویی زنده و پیچیده مینگرد که هم رنجآور است و هم آرامشبخش، احساسی که اغلب بیانشدنی نیست و فقط در سکوت معنا مییابد. این اثر تفکری عمیق است بر طبیعتِ خاطره، زمان و هویت، و چالشی است با مفهوم بازگشت به گذشته که دیگر هرگز نمیتواند بهطور کامل واقعیت یابد.
آملی نوتومب، نویسندهٔ بلژیکی، در جدیدترین اثر خود با عنوان بازگشت غیرممکن که در سال ۲۰۲۴ منتشر شده، بار دیگر به ژاپن بازمیگردد؛ سرزمینی که بخشی از کودکی و تجربهٔ زیستهاش در آن گذشته و در بسیاری از رمانهای پیشین او، بهویژه «ترس و لرز» و «خرابکاری عاشقانه»، به شکل مستقیم یا غیرمستقیم بازتاب یافته است. این کتاب سیوسومین رمان نوتومب است و دنبالهای است بر روایتهای خودزندگینامهای نویسنده، با تمرکز بر سفر به ژاپن، کشوری که زمانی خانهاش بوده، اما حالا غریبهای آشنا بهنظر میرسد. این سفر، همزمان یک مواجهه با خاطرات، فرهنگ، زبان و حس تعلق است.
نوتومب در کتاب بازگشت ناممکن، سفری را روایت میکند که از ابتدا با تردید همراه است. او دعوت دوستی به نام «پپ بنی» را برای سفر به ژاپن میپذیرد، اما نسبت به بازگشت به سرزمینی که سالها پیش آن را ترک کرده، مردد است. بازگشت، نه فقط یک حرکت جغرافیایی، بلکه سفری ذهنی و درونی است؛ بازگشتی به خاطرات کودکی، نخستین مواجههها با عشق، کار، هویت، و همچنین رابطهای پیچیده با پدرش که در کتاب «اولین خون» به او پرداخته بود. نوتومب بهوضوح نشان میدهد که حافظه، آنطور که هست، عمل نمیکند؛ بلکه آنچه در ذهن باقی میماند، نسخهای بازسازیشده و ناخالص از واقعیت است.
کتاب بازگشت ناممکن، در قالب روایت اولشخص، خواننده را همراه خود در کوچهپسکوچههای کیوتو، گینزا، نارا و معابد ژاپنی میگرداند؛ مکانهایی که برای نویسنده زمانی آشنا بودند اما اکنون بیگانه به نظر میرسند. او با زبان طنز، جزئیات روزمرهای چون غذاهای محلی (بادمجان با میسو، ماهی خشک، سوپ جلبک دریایی)، نمادهای فرهنگی (خرگوش، کیمونوی بلوطی)، و تجربههای بصری (شاتل هلوکیتی، غرفه طلایی کیوتو) را توصیف میکند و درعینحال، ناتوانی انسان در بازسازی گذشته را یادآور میشود. تضاد میان تصویر ذهنی و واقعیت کنونی، نویسنده را به پرسشهایی درباره زمان، دگرگونی و مفهوم بازگشت سوق میدهد.
از متن کتاب بازگشت ناممکن:
هیچ قارهای به دلخواهِ خود از قارهای دیگر جدا نمیشود. پیش از شکافهای ناشی از دگرگونیهای پوستهٔ زمین، فقط یک دریا و یک خشکی بود؛ جزیرهای واحد به نام پانژه. تبعیدی وجود نداشت، فقط کافی بود مدت مدیدی راه بروی، بهطور حتم به بستگان و آشنایانت میپیوستی. هر عزیمتی نوعی جدایی و سرگشتگی است. بهنظرم در جایگاهی قرار گرفتهام که میدانم چه میگویم، از وقتی یادم میآید دائم جابهجا میشدیم. پدر و مادرم که دیپلمات بودند پیوسته از کشوری به کشور دیگر نقلمکان میکردند و هر بار بیشازپیش به فرزندانشان لطمهٔ روحی میزدند. من نهتنها به این وضع خو نگرفتم، بلکه هر عزیمتی در من حساسیتی برمیانگیخت. در نوجوانی قسم خورده بودم که هروقت بالغ شدم مکان مطلق زندگیام را پیدا کنم و بعد از آنجا تکان نخورم. در بیستویکسالگی تصمیم گرفتم این مکان برگزیده توکیو باشد. تصمیم فاجعهباری بود.